بـی دلانی کـه دم از عشـق بـه تـزویــر زدند
سنــگ بــر آینـه عصمــت و تطهیـر زدنــد
پیـــروان پـــدر فــاطمه از جهــل و غــرور
پســر فـــاطمــه را کشتــه و تکبـیـر زدنـد
آن جگــر سـوختـه، جـان و جگر فـاطمه بود
جگـــر فـــاطمــه را بــا دم شمشیــر زدنـد
هـر قَـــدَر آب طـلـب کــرد کَسش آب نـداد
عــوض آب بــر آن تشنــه جگــر، تیــر زدند
گــرچـه او را به گنـاهـی کـه نبـودش کشتند
طفـل شش ماهه او را بـه چـه تقصیـر زدند؟
طفل ششماهه که میسوخت عطش جانش را
بـر لبـش خـون گلــو در عــوض شیـر زدنـد
دست نــامـوس خــدا را بـه اســارت بستند
بــر عـــزیـــزان نبــی تهمـت تکفیــر زدند
سـرپـرست اسـرا را کـه تن از تب می سوخت
بــر سـر و پیـکـر و گــردن غـل و زنجیر زدند
ای "مــؤید" چـه بــود کیفـر آنــان کـه زدند
بـانگ خـون خواهی ایـن قـوم ولی دیر زدند

 

یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد