در عـزایت دیده گریان سینه پر جوشم حسین
یک نیستان نـاله دارم گر چه خاموشم حسین
بـار سنگین غمـت را کـه آسمـان نتوان کشید
دست تقدیر ای عجب بنهاده بر دوشم حسین
ایـن امیـدم تــا که در محشــر بپوشـاند مرا
جـامه مـاتم که در سوگ تو می پوشم حسین
تا که گـویم بیشتـر بـر کــام عطشانت سلام
تشنه بـاشم، یا نبـاشم، آب می نوشم حسین
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد