سلام مـا بـه شهیدی کـه عشـق زنده اوست
کسیکه خون خدایش دویده در رگ و پوست
سـلام ذات خـدا و آن چــه آفــریــده خدا
بـر او کـه آبـروی خلق ها بـه خون هموست
سلام مـا بـه شهیـدی کـه سیـدالشهداسـت
خـدا جــلال و علی صـولت و محمد خوست
مـلائـک از ســر هــر مــو کنـنـد تمجیدش
که حمد و شکر خدایش روان ز هر سر موست
تمـام هستـی مــن یـــا حسیـن می گویند
نه من، خدای هـم از او نـداشت بهتر دوست
ز زخـم حنجـره خــون چکــان و عطشانش
بـلــنـد زمــــزمــه لا الــــه الّا هــوسـت
عــزیــز فــاطـمـه را آه کــز قـفــا کشـتند
نه بس بـه تیـغ بـه انـواع قتـل هـا کشتند
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد