مستان همه افتاده و ساقی نمانده
جامی برای مِیکشـان باقی نمانده
آمد به منزل بارشان خوش گرم شد بازارشان
روز حسین است روز حسین است
زینب به مقتل دید از جانش اثـر نیست
بـوی گُلش مـیآید و از گُـل خبر نیست
از زیر تیغ و نیزهها آمد صدا زینب بیا
روز حسین است روز حسین است
یک زن میـان کُشتهها تنهـا نشستـه
دارد دو دست خود بـه پهلوی شکسته
گوید حسین من چه شد نـور دو عین من چه شد؟
روز حسین است روز حسین است
یک کودک امشب از صف طفلان جدا شد
یــا آیــهای از سـورهی قــرآن جــدا شد
بابش فدای حق شده دختر به او ملحق شده
روز حسین است روز حسین است
آب فــرات آزاد شد امّا چه سودی
دیگر به فکر تشنگی یک تن نبودی
اصغر گلویش چاک شد گهوارهای او خاک شد
روز حسین است روز حسین است
فانوسهای اشک 1 - علی انسانی