ذوالجناح بیقـرار لحظـهای بنگـر به حالم
دیدهات شد اشکبار در جواب این سئوالم
در کجا افتاده است آن وجود نـازنین؟
الظلّمیـه مـیکشی میزنی پا بر زمین
ساعتی نگذشته است رفته آن شیرین شمایل
با عــزیـز ما چـه کرد عـاقبت این قـوم قاتل
راکبـت ای ذوالجنـاح تشنه بود آیا بگو
کس به او رحمی نکرد کس نداد آبی به او
مرکـب افتـاد از نفـس در نگـاهش بیقراری
یالهایش غرقه در خون گریهاش آئینه داری
نازنینان حرم گرد او شیــون کنـان
کــربلای ناله بود حالت آن بی زبان
فانوسهای اشک 1 - جعفر رسول زاده (آشفته)