ای گریه امروز طاقت نداری که پارههای دل میشماری
جانهای عالم را مصیبت خانه کردی
بنیـان هستی را مگـر ویرانه کردی
فوجی کبوتر آمد به گودال آئینه بستند از خون پر و بال
تا شرح مظلـومیتش عــالم بداند
هر کس شنیده قصّه این غم بداند
خورشید نی شد رأس مطّهر لبـش نـدا کـرد الله اکبـر
از آسمان بارید و خون جوشید بر خاک
زهـرا تـن دلبند خود را دیـد بـر خاک
ناله بر آمد از عـرش اعـلا که سر بریدند خون خدا را
داغ دل آل محمّـد تـازه کردند
با تیر قرآن را مگر شیرازه کردند
فانوسهای اشک 1- جعفر رسول زاده (آشفته)