بلند است از خیمهها آتش در غروب غمگین عاشورا
غم هجران بر ندارد دست از گریبانم
ای حسین جانم
خودم دیدم یک چمن گل در دست تاراج باد پاییزی
ز اشکم بر گلشن زهرا گل میافشانم
ای حسین جانم
اگر چه بال و پرم رنگین شد ز خون سرخ شقایقها
پرستارِ این پرستوهای پریشانم
ای حسین جانم
گل خورشیدم بیا تا در سایهی محمل با تو بنشینم
شرار غم را مگر در این سینه بنشانم
ای حسین جانم
فانوسهای اشک 1- محمدجواد غفورزاده (شفق)