بگــو بچـــه‌هـا رو از کنــار مقتــل نبـرن
چـه جوری از این گلای سـر بـریده بگذرن؟
 
چه جوری بگذرن این دشـت جنونو نبینن؟
چه جوری بگـذرن این دریـای خونو نبینن؟
 
چـه جـوری بگذرن و همش عمـوعمـو نگن
چـه جـوری از اون همه امیـــد و آرزو نگن
 
چـه جـوری بگـذرن و عمو و بابا رو نخوان؟
مگه میشه تشنه‌ها ساقی و سقّا رو نخوان؟

 

فانوسهای اشک 1 - محمدسعید میرزایی