جسمم، ضعیـف و روحم، سرگرمِ بـال بال است

تــا یــافتــم طبـق را، دیــدم جمــال حق را

هنگــام شـب، که دیده، خـورشید در خـرابه؟

اکنــون کـه یـــارم آمــد، از ره نگـــارم آمـد

افتـــادم از صــدا و ســر، مـانـده روی قلبـم

ســـر روی سینـــۀ مــن، مــانند ســورۀ نور

عمـر ســه‌سالــۀ مـن، کــوتاه بـود، چون گل

هـر شب، بـه خواب دیدم، جان دادنِ خودم را

در سـنّ خـــردسـالی، مـردِ جهـــاد بـــودم

دور فراق، طی شـد، امشـب، شبِ وصـال است

بـاید به سجده افتـم، این وجـه ذوالجلال است

ایـن قرص آفتاب است یـا مـاه، یا هلال است؟

هم ماندنم، حـرام است، هـم رفتنم، حلال است

جانم، ز دست رفت و چشمم، بر این جمال است

تـــن، از ســم ستـــوران، قــرآنِ پایمال است

دوران انتظــارم، هـــر دم هـــزار ســال است

امشب، شهـادت من، نه خـواب، نه خیال است

ایـن صـورت کبــود است، زیبـــاتــرین مدالم

میثــم بــه جـان زهــرا، بنـویس از لـب مـن

مـن کشتـه حسینـم، ایـن اسـت وصـف حالم

 

یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار