گمـان مـدار بــرادر! کـــه سد راه تـو هستم
تـو شهـریـار جهـانی و من سپــاه تـو هستم
بـه جـان مـادرمان تـا که جان بود به تن من
شریک درد و غم و سوز و اشک و آه تو هستم
بـرو عـزیـز دلـم! خـــاطـرت مبـــاد پریشان
کـه مـن پیمبــر گــودال قتلگـــاه تو هستم
به پیـش کعـب نی و سنـگ و تازیانۀ دشمن
قـدمقــدم سپــر طفـــل بیگنـاه تو هستم
کـرم کـن از سـر نــی؛ گـاهگـاه یک نگهم کن
که من اسیـر تـــو و کشتــۀ نگـاه تو هستم
خـدا گـــواست کــه آنی جدا نمیشوم از تـو
ز هـر طـرف گـذری، مـن کنــار راه تـو هستم
نـه شام و کوفه؛ جهـان است سنگر سخن من
منـادی تو، طرفـدار تــــو، گـــواه تـو هستم
نهـم چـو پــای بـــه بیـدادگــاه شـام، برادر
مبلّـغ تــو، وکیــل تـــو، دادخواه توـ هستم
مقــدر است کــه رویـــم شود کبود در این ره
تـو آفتــاب خـدا مـن گــرفتـهمـاه تو هستم
شــرارۀ دل مــا سـرکشـد ز سینـــۀ «میثـم»
بـه حشـر، شافع این عبـد روسیـاه تـو هستم
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار