وقت خداحافظی است، میروم ای خواهرم
سـرم که بـر نیـزه رفـت، جـان تو و دخترم
تنم به خـاک بلا
ز کربلا تا به شام سرم به دنبال توست
شاهد احـوال توست
یاد لب خشک من، رسیده جان بر لبت
مـرا ز خــاطـر مبـر، وقـت نمـاز شبت
پس از شهیدان عشق
که دست گلچین ظلم دلم ز دنیا گرفت
بـاغ گلم را گرفت
ای که گرفته زمین، ز اشک تو آبرو
پیرهن کهنهای، که مادرم داده کو؟
زیـر گلوی مرا
که بر بوسهگاهِ بـوسه مکرر زدی
تیر و خنجر زدی
فانوسهای اشک 3 – محمود شریفی