ای وقف خاک راهـت اشک امیدواران گل کرده زخم داغت بر قلب داغداران
اطفـال بیپنــاهـت تـا دور قتلگاهت کـردند مقدمت را بـا اشـک لاله باران
گفتی به صبر کوشم فریاد خود بپوشم بنگـر فکنـده آهـم آتش به کوهساران
عزم قتال کردی دشمن فزون تو فردی تــرسم پیــاده گــردی با نیزۀ سواران
تو میروی به میدان از بهر دادن جان مــن بیقرار مـاندم در جمع بیقراران
بگذار تا بگریم چون ابـر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
هجـــرت بـلای جــانم وصــلت دوای دردم بگذار تـا چــو خورشید دور سرت بگردم
بیتــو چـو شمـع محفـل سـوزم در آتش دل در دیـده اشک خونین در سینه آه سردم
ای قبلــۀ مــــرادم بـــاشد هنـــوز یـــادم تو گریه بر سکینـه مـن گریه بـر تو کردم
بـا اشـک بیصـــدایم پشـت سـر تـو آیـــم جـای نفـس ز نـایم خیـزد شراره هر دم
بیتو شکیب سخت است داغ حبیب سخت است با صبـر خـو گــرفتم با خویش در نبردم
بگذار تا بگریم چون ابـر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
دل میدود به دنبال چشمم بود به سویت هم رفتـه دل ز دستـم هم مــانده آرزویت
بگـذار تـا بســوزم بــا آه سینـه ســوزم بگـذار تـا بمـویــم از تــارتـــار مـــویـم
بگذار تـا بیفتـم بــر روی خــاک پــایت بگـذار تـــا بگیـــرم یک بــوسه از گلویت
گفتم رخت ببوسـم دیـــدم ز تشنهکامی تــاول زده است لبهـا گشتـه کبـود رویـت
قسمت نشد که خونم ریزد به خاک راهت فرصت نشد که با اشک گرد از رخت بشویم
بگذار تا بگریم چون ابـر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
ای از مــدال زخمت بــر سینـهام نشــانه از تــارتــار مــویم آتــش کشــد زبانه
بگـذار تـا چـو اکبـــر رزمنـدۀ تـــو باشم بگـذار تـا چـو عباس گیرم علم به شانه
سرتا قدم خروشم من چـون به صبر کوشم وقتـی ز سینـۀ سنـگ داغـت زند جوانه
ای کاش با تو میشد در خون خود بغلطم ای کاش بی تو از من میسوخت آشیانه
تیـغ فــراق بــاشد بــرندهتـر ز شمشیـر داغ عـزیــز بـاشـد بـــدتـر ز تــازیانه
بگذار تا بگریم چون ابـر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
یک ماه خون گرفته 7- غلامرضا سازگار