ســاربــان آهسته تر! این زمین کربلاست
کاروان را کن خبر، این زمین کرب و بلاست
لالۀ پرپر کجاست؟ پیکر بی سر کجاست؟
وا حسینا، واحسینا
ناقه ها زاری کنید، خون دل جاری کنید
هم مــرا یـاری کنید، هم عزاداری کنید
مقتل یارم کجاست؟ قبر دلدارم کجاست؟
وا حسینا، واحسینا
ای زیارت گاه من، حنجر خونین تو
من خبــر آورده ام از سر خونین تو
در دلم صد کربلاست، قصۀ طشت طلاست
وا حسینا، واحسینا
من در این صحرای خون،جسمِ بی سر دیده ام
از گلـوی غــرق خــون بــا لبـم گـل چیده ام
در همین گودال خون، چهره کردم لاله گون
وا حسینا، واحسینا
سنگر تبلیـغ من محملـم گردیده بود
خودخبرداری چه ها بادلم گردیده بود
من قیامت کرده ام، استقامت کرده ام
وا حسینا، واحسینا
مـن خبـر آورده ام از سه ساله کـودکت
آن سه ساله کودکت، شد سفیر کوچکت
شد شبانه دخترت، دفن مثل مادرت
وا حسینا، واحسینا
یا اخا من زینبم، مظهر صبر توام
قاصد خون تو و مظهر صبر توام
جان زهرا مادرت، کن قبـول از خواهرت
وا حسینا، واحسینا
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار