ای یگانه دخترم، ای شهید مادرم
غم مخور امشب تو را همره خود میبرم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
ای پدر جان ای حسین یاریم کن از کرم
یا بگیرم در برت یا بگیری در برم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
دخترم وقت سحـر از چه بیـداری هنوز
دختران خواب و تو خون در بصر داری هنوز
از چه باید روی خاک چهره بگذاری هنوز
بـا چه حـالت بـر زمیـن صــورتت را بنگرم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
جان بـابـا از فـراق، آمـده جـان بـر لبم
روز من در شـام غـم تیـرهتر شد از شبم
هم ز جان گردیده سیر هم خجل از زینبم
هم سرم بشکسته هم گشته نیلی پیکرم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
بلبل باغ حسین از چه رو افسردهای؟
نونهال کوچکم از خزان پـژمردهای
لالهی نیلوفرم از که سیلی خوردهای؟
صورتت نیلی شده مثل زهرا مادرم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
ای پـدر در کـودکی دیـدهام آزارها
رفتـهام بــا عمـههــا بــر ســر بـازارهـا
بر کف پـایم فـرو رفته نیش خارها
میچکد خون جای اشک ازدو چشمان ترم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
دخترم امشب دگر پیش اصغر میروی
از خرابه در بهشت چون کبوتر میروی
از حضـور عمـههـا نــزد مادر میروی
میزنی گــل بــوسه بر ماه روی اکبرم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
غم مخور بابا اگر راهی صحرا شدم
در عوض هم سنگرِ زینب کبری شدم
در همین ویرانسرا نایب زهرا شدم
قبلـۀ اهــل ولا تــا قیــام محشـرم
ای داد از بیآشنایی وای وای وای از جدایی
مسافران صفر 2 - غلامرضا سازگار