منم که عمری، ز باغ شادی، گلی نچیدم
نشـانه دارم، بـه تـار تـار مـوی سفیدم
ز غم خمیدم شادی ندیدم
منم که بـاد، خـزان گـرفته، گـلان بـاغم
ز کینه بوده، همیشه داغی، به روی داغم
ز غم خمیدم شادی ندیدم
منم کـه با داغ و درد و ماتم، گِلَم عجین شد
به کوچه دیدم، که مادر من، نقش زمین شد
ز غم خمیدم شادی ندیدم
یک دم- علی انسانی