جـان بــرادر مَپُــرس از مـن چـه دیـدم
شکـر خــدا مــانـدم و قبــر تــو دیـدم
وِردِ زبان من تویی جان و جهان من تویی
طفلان نمی بـودند اگـر می مـاندم اینجا
آه و واویلا، آه و واویلا «تکرار»
ای نیـنــوا بـــار غـــم دارم بـــه دوشـــم
ای بــــاغ آتــش زده مـــن گـلـفــروشـم
گلهای تو گر پرپر است گلهای من نیلوفر است
بــرخیـز و بنگـر تـو کنـون احـوال گــل هـا
آه و واویلا، آه و واویلا «تکرار»
از طـفـلی مـن عصمـت شـد دایـۀ من
ســایـۀ مـن نــدیــده همسـایـۀ مـن
کوفه شناسایی شدم هرجا تماشایی شدم
بـرخیـز و کـن اطفـال و خـواهر را تماشا
آه و واویلا، آه و واویلا «تکرار»
رفتـی تـو و جــان مـن بـر لـب رسیـده
خیـــز ای بـــرادر ز ره زیـنــب رسیــده
بنگر به چه حال آمدم رفتم الف، دال آمدم
مـن هـم کمـانی گشتـه ام مـانـنـد زهرا
آه و واویلا، آه و واویلا «تکرار»
یک دم- علی انسانی