اگـر چـه اشک گـرمـی ارمغــان آورده ام مادر
نسیـم ســردم و بــوی خــزان آورده ام مادر
نیـاید کس بـه استقبـال من زیرا که می سوزد
ز هــرُم شعلـه ای کـز سوز جـان آورده ام مادر
به این بی دست و پایی بی پر و بالی نمی دانم
چـه بـاعث شـد که رو در آشیان آورده ام مادر
اگـر من زنـده بــرگشتم ز صحرای شهادت ها
ز صـدها مـرگ تـدریجی نشـان آورده ام مادر
رهـــانیدم ز طـوفـان ستــم هـا کــاروانی را
کـه اینـک بـی بــرادر کــاروان آورده ام مـادر
حسینت را نیــاوردم مـن و از داغ جانسوزش
دل خـونین و چشم خون فشان آورده ام مادر
به جا از یوسفت ماندست یک پیراهن خونین
که بـا خـون دل آن را ارمغـــان آورده ام مادر
کمک کـن زینبـت را تـا کنــار قـبـــر پیغمبـر
کـه مـانند تــو جسمی نــاتوان آورده ام مادر
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد