من جابـر پیـر تــوام، ای دوست نگاهی
آرند همــه بــر شهــدا، لالــه و من هم
گوشکه شنیده است، که بـا نیزه و خنجر
لب تشنـه، سر از پیکـر پـاک تـو، بریدند
دریـا بـه لبت سوخت و این قوم ستمکار
بـا داغ تـو، لبخنـد، حرام است به شیعه
آن کس که زد آتـش بـه حریم تو بسوزد
خـون ریخته از گـوش زنـی بر روی شانه
والله نســــوزنـد خــلایـــق بــه جهنم
جـز تـربت پـاک تـو، مـرا نیست پناهی
بــاشد، گلــم از سـوز جگـر، شعلـۀ آهی
بر یک تـن مجــروح کنـد، حمله سپاهی
آخر به چه جرمی چه خطایی چه گناهی؟
بـر حنجــر خشـک تــو نکـردند نگاهی
بیگــریه بـه پـایان نرسد، سالی و ماهی
در آتــــــش دوزخ، ابــدالدهـــر، الهی
جــان داده ز کــف، دخترکی بر سر راهی
ســـوزند اگــر در غـم تــو گاه به گاهی
«میثم» همه جـا، گفتـه من از آن شمایم
بسته است خودش را به شما نامهسیاهی
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار