گفـت ای عمّـۀ غمدیـدۀ خونین جگرم

عمّه جان کو پدرم (2)

اگر آمد ز سفر پس چه شد آن تاج سرم

عمّه جان کو پدرم (2)

آمـد از مهــر مـرا بـر سـر زانــو بنشاند

بـه رخـم اشک فشـاند

گاه بوسید لـب خشک و گهی چشم ترم

عمّه جان کو پدرم (2)

عمّـه بابـم ز مـنِ زار نکـرد هیـچ سؤال

نــه مــرا بــود مجال

تا بگویم که در این راه چه آمد به سرم

عمّه جان کو پدرم (2)

گفتـم آخـر پـدرم آمـد و دلشاد شدم

ز غـــم آزاد شــــدم

نکنــد بــار دگــر عــزم سفـر او ز برم

عمّه جان کو پدرم (2)

پــدرم عمّـه چـرا بـا دل زار آمـده بود

اشکبــار آمــده بــود

خبـری تـازه اگـر هست بکن با خبرم

عمّه جان کو پدرم (2)

بلکه دیده است مرا با سر عریان و فگار

بــه روی ناقــه سـوار

یا شنیده است که با شمر و سنان همسفرم

عمّه جان کو پدرم (2)

پـدرم گـر ز سفـر آمـده کـو اکبر من

آن مـــه انـــور مــن

کو پسر عمّ مـن آن قـاسم نیکـوسیرم

عمّه جان کو پدرم (2)

گر حسین آمده عبّاسِ علمدار کجاست

هر طرف از چپ و راست

که نظر می‌کنم او نیست بـه پیش نظرم

عمّه جان کو پدرم (2)

گوی با «ذاکر» عاصی که تو را روز حساب

نبــود بیــم عـــذاب

گـر بگویـی تـو به شاه شهداء نوحه‌گرم

عمّه جان کو پدرم (2)

 

مرحوم عباس حسینی جوهری«ذاکر»