اربعین آمد که شد، تازه داغ خواهرت زینب آمد تا رود، بی تو نزد مادرت
زائــــرت در اربعینـــم یــا حسیـن خـرمنت را خـوشهچینم یا حسین
ای برادر یا حسین (2)
در همین جایی که شد، سر جدا از پیکرت گوئیا آید هنوز، عطر و بوی مادرت
یـا حسیــن مهمــــان بــرایت آمــده روضهخوان، صاحب عـزایت آمده
ای برادر یا حسین (2)
میکنم با اشک خود، لالهکاری قبر تو میدهم شرح سفر، پا به پای صبر تو
از چهـل منـــزل کـه یـارم بـودهای روی نـی صبــر و قـــرارم بــودهای
ای برادر یا حسین (2)
تو خودت دیدی چهها، آمد اینجا بر سرم گوشۀ چشم تو بُرد، این دلم را تا حرم
بنـگـــر از مــوی سپیـــــد و روی زرد تـا فــراقت بــا دل خـواهر چـه کرد
ای برادر یا حسین (2)
بعد آن روزی که با، جسم تو کردم وداع در عوض با جسم خود، کردم از طفلان دفاع
نقــش کـعـب نیــزه و سیلـی همــه شـد بــه جسمم گــوئیـا یــــا فــاطـمـه
ای برادر یا حسین (2)
من که از شام خراب، ارمغان آوردهام از سه ساله دخترت، یک نشان آوردهام
جـای او من گــر کـه نــامحرم نبود بـر تــو میدادم نشــان جسـم کبـود
ای برادر یا حسین (2)
مسافران سفر 2- محمّد موحدیان