زینب! زینب! خواهر! از شام بلا خوش آمدی
در زمیــن کربلا خـوش آمدی
ای به لبهایت پیام خون من
تـا قیـامت حـافظ قانـون من
نور چشمان ترم یادگار مادرم
مـولا! مـولا! گرچه خوناب جگـر آوردهام
پـرچم فتــح و ظفــر آوردهام
عشق را تفسیر کردم یاحسین
شـام را تسخیر کردم یاحسین
نور چشمان ترم یادگار مادرم
زینب! زینب! ســـرفـــراز از شام ویران آمدی
از سفـر گیســو پریشـان آمدی
ای مناجـات از دعــایت سـرفراز
ای حسین از خطبههایت سرفراز
نور چشمان ترم یادگار مادرم
مــولا! مــولا! تـا قیــامت دیــده گریان توام
یابنزهرا مـو پـریشـان توام
ای مـرا آرام جـان، نـور بصر
با تو بودم، بیتو رفتم در سفر
نور چشمان ترم یادگار مادرم
زینب! زینب! در شجــاعت، کار مادر کردهای
کوفه را صحرای محشرکردهای
خطبهات اسـلام را پاینـده کرد
خطبههای مرتضی را زنده کرد
نور چشمان ترم یادگار مادرم
مولا! مولا! یک گلستان لالۀ یاست کجاست؟
یابنزهرا دست عباست کجاست؟
ای فــدای پــارهپــاره پیکــرت
در کجـــا خفـتـه علـیاکبـرت؟
نور چشمان ترم یادگار مادرم
زینب! زینب! تیر کین در چشم عباسم نشست
در میـان دشمنان پشتم شکست
تو چرا خم گشتهای ای خواهرم؟
آمـدی بـا قــامت خـم در بـرم
نور چشمان ترم یادگار مادرم
مولا! مولا! گرچه از هجرت خمیدم یاحسین
غیـر زیبایی ندیدم یاحسین
با شرار خشم ظالم سوزیام
آه من شد پرچم پیـروزیام
نور چشمان ترم یادگار مادرم
زینب! زینب! شـام ویـران را تو کردی کربلا
من تو را میدیدم از تشت طلا
با شهیدان جاودان دیدم تو را
زیـر چوب خیـزران دیدم تو را
نور چشمان ترم یادگار مادرم
مولا! مولا! از گـل نیلــوفرت از من مپرس
از سهساله دخترت از من مپرس
دخترت با دست زینب دفن شد
مثل زهـرا مادرت شب دفن شد
نور چشمان ترم یادگار مادرم
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار