کی دیــده در یـم خــون، آیـات بی شماره؟ قــرآنِ ســـوره ســوره، اوراقِ پـاره پـاره؟
افتــاده بـر روی خـاک یک ماه خون گرفته خوابیــده در کنــارش هفتــاد و دو ستاره
پاشیــده اشــک زهـــرا بـر حنجــر بریده گـه می کنـد زیـارت، گــه می کنـد نظـاره
ســر آفتـاب مطبـخ، تن لالـه زاری از خـون کـز زخـم سینـه دارد گل هــای بـی شماره
از گــوشِ گوشــواری دو گوشــواره بـردند دارد به گـوش خونین خـون جای گوشواره
یک کــودک سـه سالــه خفتـه کنـار گودال ترســم کـه شمـــر آیــد، در قتلگه دوبـاره
در خیمــه آب بردنــد، بهــــر ربـاب بردند سینه شده پـر از شیـر، کو طفل شیر خـواره
مادر عجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت آب فــرات مــی زد بـــر حنجــرش شراره
چون سینه ها نسوزند؟! چون اشکها نریزند؟! جایـی کــه نالـه خیــزد از قلبِ سنگ خاره
یاس سفیــد و نیلــی، طفـل یتیـم و سیـلی
«میثم» در این مصیبت، خون گریه کن هماره
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار