مــی روم و نمـی رود از ســـر مـن هـوای تـو جان شـده شمـع قتلگه، دل شـده کـربلای تو
طایــر ســرخ نینـوا! تــا تـو فـتــادی از نــوا گشته هر استخوان من، یـک نیِ نی نـوای تو
نیست اگر به تن سرت، چه میشود که خواهرت بشنـود از رگ گلــو، ذکــر خــدا خـــدای تو
نــافلـۀ دل شبــم، زمـــزمــه هــای یـا ربـم گشت تمـام و طـی نشد در دو لبـم دعـای تو
من کـه ز پـای تـا سـرم بـوسه گـرفتـه فـاطمه منّـت تـــازیـانـه را مـی کـشـم از بــرای تو
نــالـۀ یـا حسیـنِ مـن گشتـه شهـادتین مـن کـاش کـه قسمتم شـود سـرشکنم به پـای تو
نیـت حـج بـه قتلگـه، تلبیـه ذکــر یـا حسین کعبــۀ مـن به نـوک نـی، صـورت دلـربای تو
کاش شـدی جـدا ز تـن، بـا لب تشنه راس من کاش که بـود بـر زمین، پیکر من به جــای تو
خنــدۀ زخـم تو شـده بــاعث گـریه هـای من گــریـۀ چشـم من شده مـرهم زخـم های تو
جـان رسـولی و نبی گفتـه من از تـو، تـو ز من خــون خـــدایی و خــدا آمده خونبهـای تو
کاش که اشک میثمت یکسره سیل خون شود
هر نفسش شود به دل گریه ی بی صدای تو
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار