بــرادر جــان سـرت کـو آمدم دور ســرت گردم
الهــی مـن فــدای زخـم‌هـای پیکــــرت گردم
تو ماندی من‌ ز خـون حنجـرت گیسو کنم رنگین
بمـان تـا همسفـر بـا خون پاک حنجــرت گردم
کنــار قتلگـه بــا خــود دو دریـــا اشـک آوردم
مگـو سقـــا نــــداری آمــــدم آب‌آورت گردم
تعهـد کــرده‌ام تــا جـان بـه تن دارم برادر جان
بـه کعب نی سپـر بـر حفـظ جـان دخترت گردم
بـه مقتـل میهمـان پیکــر صــدپــاره‌ات گشتم
از اینجا می‌روم کـوفه کـه مهمــان ســرت گردم
سپــر کـردم تــن و از تــازیــانـه می‌کشم منت
به امیدی کـه ستر تــا پــا شبیـه مـادرت گـردم
طـواف آوردم و دور تــو گشتـم حال رخصت ده
کـه یـک بــار دگـر دور تـــو جــای اکبرت گردم
تـو از خـون علـی‌اصغــر رخ خـود لاله‌گون کردی
من از خـون تـو رنگیــن چـون علیِّ‌‌اصغرت گردم
تمـام لشکــرت پیـش خـدا رفتـنـد، رخصت ده
کـه مـن خود بـا تـن تنهــا تمـام لشکـرت گردم
بخواه از من‌ به این سوزی‌ که داری در جگر «میثم»
بـه نــزد مــادرم زهــرا شفیـع محشـرت گـردم


دو دریا اشک 2 - غلامرضا سازگار