ای اشک ما سپاهت، چشم حرم به راهت
تـو غـایبی و خلقنـد پـیوستـه در پناهت
تو حجّت خدایی تنها امید مایی
زهـرا زنـد صـدایت زینب کند دعایت
بگشا جمال خود را تا جان کنم فدایت
تو حجّت خدایی تنها امید مایی
ماییم و اشک دیده آه از جگر کشیده
از طول غیبت تو جانها به لب رسیده
تو حجّت خدایی تنها امید مایی
زینب بـه نیـزه دیده، هجده سرِ بریده
چشمش بوَد به راهت با قامت خمیده
تو حجّت خدایی تنها امید مایی
ای شمـع جمـع یـاران، قرار بیقراران
بنگر به رأس جدّت در دست نیزهداران
تو حجّت خدایی تنها امید مایی
از سینـۀ زمانه آتش کشـد زبـانه
تا کی به جسم زینب، آثار تازیانه؟
تو حجّت خدایی تنها امید مایی
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار