غرقه به خون یاسمنی ابیعبدالله آیــا تــو بــابای منی ابیعبدالله
من الذی ایتمنی ابیعبدالله (2)
سـر تـو بـردارم و بــر سینه بگذارم بیخبــر آمـدی چــرا بهـر دیدارم
تـو ماه بیـتالحزنی ابیعبدالله
من الذی ایتمنی ابیعبدالله (2)
وقتی که کودکان شام خنده میکردند وقتی که زنها صدقه بر من آوردند
وقتـی که دیدم شامیان همه نامردند دیـدم تــو گـریـان منی ابیعبدالله
من الذی ایتمنی ابیعبدالله (2)
شب شده بیتو خانۀ ما عزاخانه تو شمع من شدی و من برتو پروانه
مثل علی آمــدهای کنـج ویرانه سـر بــه یتیمــان بـزنی ابیعبدالله
من الذی ایتمنی ابیعبدالله (2)
اشک غـم و سوز درون برمن آوردی عارض سرخ لالهگون برمن آوردی
محاسن غرقه به خون بر من آوردی بگـو بــرایم سخنـی ابـیعبـدالله
من الذی ایتمنی ابیعبدالله (2)
قسمت توبه اشک من دیده بگشادن قسمت من برگلویت بوسه بنهادن
مـرا بود به عشق تو شوق جان دادن تـو جــان من در بدنی ابیعبدالله
من الذی ایتمنی ابیعبدالله (2)
ای بــرده دل از دختــرت روی گلرنگـت قرآن بخوان که دخترت شده دلتنگت
اینجا نه کس چوبت زند نه کسی سنگت بخـوان کـه شیـریندهنی ابیعبدالله
من الذی ایتمنی ابیعبدالله (2)
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار