ای شمع گریه کن که شبِ گـریه کردن است شام عزاست امشب و این قصه روشن است
ای شمـع گـریه کن تو و از سوز جـان بسوز که امشب چراغ آه به هـر کوی و برزن است
ای شمـع گـریـه کن تـو و زِهــر بلا بــریـز بر خنده های لاله کـه در بـاغ و گلشن است
ای شمـع گـریه کن تـو بـه سوز دل حسین کـه امشـب اسیـر پنجه بیـداد دشمن است
امشب شـب وداع حسیـن اسـت و زینبش در خیمه هـای آل علی شـور و شیـون است
امشب حسیـن گـرم منـاجـات بـا خداست فــردا سرش به نیزه و صد زخـم بر تن است
امشـب زمیـن کـرب و بـلا جــای امتحـان فــردا حـــریـم عشـق خـدای مُهیمن است
امشب سخن ز طاعت و قرآن و سجده است فردا حدیث نیـزه و شمشیر و جـوشن است
در ایـن شـب وداع از ایـن آستــان قـدس مـــا را سـلام در بــر هفتـاد و دو تن است
آنــان کـه دیــن ز نهضتشـان دارد افتخـار گوید حسین هـر یکشان را، کـه از من است
ای شمـع گـریـه کن تـو چـو مولایمان رضا که امشب ز داغ کـرب و بلا گرم شیون است
بـاغ خـداست کـرب و بـلا و در ایـن چمن
هفتاد و دو شهید، گل یاس و سوسن است
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد