آلاله هـا را
باد مخالف فصل خـزان است
هر سو وزان است
چندین پرستوی مهاجر پر شکسته
امید بـر طاووس دور از لانه بسته
مظلوم حسین جان
امشب حرم راست
فـردا بــه دامــن نــــور نیــایـش
خون است و آتش
شاید که فـردا نظم این عالم بپاشد
منظومه عشق و شرف از هم بپاشد
مظلوم حسین جان
آل علـــی را
سر بر کفان را عزم وداع است
شام وداع است
نور دعا از خیمه ها برخیزد امشب
آواز قـرآن محشری انگیزد امشب
مظلوم حسین جان
پیر و جوان را
بـاب مناجات راز و نـیـاز است
تا صبح باز است
قاسم که کرده شوق جانان بی قرارش
الموت احلی مِن عسل باشد شعارش
مظلوم حسین جان
امشب نواهاست
پایـان عمـر است دشت بلا را
خون خدا را
امشب برای سجده سـر بـر روی خاک است
فردا ز تیغ و نیزه جسمش چاک چاک است
مظلوم حسین جان
امشب رباب است
فــردا بـــود بــا با شیرخواره
یک گاهواره
دارد دلی پر حسرت و گهواره خالی است
دامان و دست مــادر بیچاره خالی است
مظلوم حسین جان
مـولا ببـوسد
دشمن بسازد نوبـاوگـان را
تیر و کمان را
مــولا دمـــادم می کند تسبیـح و تکبیـر
دشمن به شادی می زند سوهان به شمشیر
مظلوم حسین جان
اصحاب مولا
با هم بخندند در فکر اویند
با هم بگویند
صد بار اگر ما کشته وز نو زنده گردیم
از راه عشــق و یـاری او بــرنگـردیم
مظلوم حسین جان
عبــاس دارد
در کف گرفته پاس حرم را
تیغ و علم را
فردا دو دستش با علم بر خاک افتد
وز مــاتم او شعلـه بـر افـلاک افتد
مظلوم حسین جان
عـالم پریشان
تا چون بر آید از یـاد فــردا
فردا به صحرا
بیش از همه زینب پریشان است امشب
پــروانـه جمـع جــوانـان است امشب
مظلوم حسین جان
چشم از حسینش
داغ حسـیـــن را او بر ندارد
بـاور ندارد
امشب کنـار خاندان خـود عزیز است
فردا میان خیمه های شعله خیز است
مظلوم حسین جان
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد