مـا انـدکیم و خیـل دشمن، بیشمـارنـد ما چند فرد،اینان همه، چندین هزارند
این ظلمت شب، این شما، این راه صحرا یــاران من، این قـوم، با من کار دارند
امشـب مـــرا در کـــربلا تنهــا گذاریـد آخــر عــزیـزان شمـا، چشم انتظارند
مـن در پــی ارشــاد اینـــانم، دریغــا! اینــان، مصمّـم از بـــــرای کـارزارند
هر کس بماند با من اینجا، کشته گـردد یــاران مـن، یکسر قتیـل ایـن دیارند
اینـان نـه تنهـا، تشنـۀ خـون من استند حتـی بـه فکر خون طفل شیرخـوارند
اینجا جواب العطش، تیر سه شعبه است اینجا بـه حلق تشنه خنجـر میگذارند
فــردا در اینجـا، دستـهگـلهـای مدینه لب تشنه، زیر خارها، جـان میسپارند
فــردا شـــوم، از چــار جـانب تیرباران ایـن تیــرها باید ز پشتم سـر در آرند
فـــردا، تمـــام کــوهها، بـر من بگریند فــردا تمـام سنگهـا، بـر مـن ببارند
فـــردا تمـام قصـۀ مـا را، در این دشت شمشیرها، بر خاک، با خون مینگارند
زوّار من، تـا بیشتر بـر من بسوزند
با خود کتاب نخل «میثم» را بیارند
یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار