شب است و آسمانها لالهگون است
تمـام کــربـلا دریـای خـون است
حسینم واحسینا غریبم واغریبا (2)
بنال ای دل بزن پیوسته ناله که پرپر گشته هفتاد و دو لاله
بیــابــان است و آوای ربابـش
علیاصغر به صحرا برده خوابش
حسینم واحسینا غریبم واغریبا (2)
بگردم کو به کو، ریزم ستاره که زینب کرده گم دو ماهپاره
مهِ روی سکینه گشته نیلی
کنار نعش بابا خورده سیلی
حسینم واحسینا غریبم واغریبا (2)
به گرد لالۀ در خون نشسته نمیبینم به جز نیزه شکسته
چراغ انجمن گم کرده زینب
شهید بیکفن گم کرده زینب
حسینم واحسینا غریبم واغریبا (2)
ز چشم ای تشنهکامان خون ببارید که از امشب دگر سقّا ندارید
سکینه طلعت ماهش گرفته
رقیّـه دامـنش آتش گرفتـه
حسینم واحسینا غریبم واغریبا (2)
فانوسهای اشک 2 – غلامرضا سازگار