حجــاج کـربلا کــه ز کعبـه سـلامشان
صحرای سرخ خون شده بیتالحرامشان
پـرواز میکننــد بــه دور امــــامشـان
لبــریـز گشتـه کـاسـۀ صبــر تمـامشان
در انتظـار صبـح گرفتند سر به کف
از شوق مرگ بر لبشان خندۀ شعف
جون و زهیر و عابس و ضرغامه و حبیب
آمـاده تـا شوند سـراپـا به خون خضیب
بـر خـود زدنـد تـا دل دریای خون نهیب
از دست داده در پـی ایثـار جـان، شکیب
خالی ز خویش و پر ز عطش بود جامشان
در عیـن سجـده حـال و هـوای قیامشان
ناگـه امام، غنچـۀ معجزنمـا گشود
بـا بهتـرین خطابه خداوند را ستود
آنگاه رو به جانب انصـار خود نمود
کای بر وفا و غیرت و ایثارتان درود!
ای عمـر جـاودانـۀ دنیــا حقیرتـان
چشمی ندیده در همه عالم نظیرتان
اینجا حسین و مکتب خون و شهادت است
میــدان جـاننثـاری و عشق و ارادت است
در بحــر خـون شنـای شهادت عبادت است
بــر رهــروان عشق، شهــادت ولادت است
اینجا عروج ما همه در خون تپیدن است
جان دادن و جمال خداونـد دیدن است
اینجا بغـل گشـوده شهـادت بـرایتـان
اینجـا بــود کنــار خـداونــد جایتـان
خون خداست در یم خون، خونبهایتان
لبخنـد میزنـد بــه خــدا زخمهایتان
یا سینه را بـه تیغ شهادت سپر کنید
یا اینکه مخفیانه از اینجا حـذر کنید
اینجا سخن ز نوک سنان و سر من است
اینجـا برهنه روی زمین پیکــر من است
اینجـا هـزارپـــاره تــن اکبـر من است
اینجـا قـرارگــاه علی اصغــر مـن است
این راه مکه، این ره شامات، این عـراق
ما تشنۀ وصــال خـــداییـم، الفـراق!
آن عاشقان جان به کفِ سخت، سختکوش
آمـد ز فـرق تـا بـه قـدم خونشان به جوش
برخـواست از حقیـقتتـان بـر فلک خروش
گفتنـد: ای به راه غمـت نیـشِ نیـزه، نوش!
شمشیـر مرگ با تو حیـات مکـرر است
عمری که بیتو باشد، از مرگ بدتر است
ما لـذت زمــانـه نخــواهیم بیحسین
در عــرش، آشیـانه نخواهیم بیحسین
در چشم نور، خانه نخـواهیم بیحسین
ما عمـر جـاودانـه نخـواهیم بیحسین
عباس گفت: یوسف زهرا! چرا رویم؟
ای کعبۀ امید! از ایـن در کجـا رویم؟
ریحــانههــای دامـن گلخـانــۀ عقیـل
گفتند: ای به دامن تـو قدسیـان دخیـل
عـزت اگـر نه خار تـو گــردد، شود ذلیل
ما زندگی کنیم و تو در موج خون، قتیل؟
ما را به سینه زخم تو خوشتر ز مرهم است
حتی بهشت بیگـل رویــت جهنــم است
یکسو حبیب جست ز جا گفت سیدی!
بـا پــارههـای آتـش دل آتشـــم زدی
مـا خـار راه تـــو، تـو عـزیـز محمّـدی
مـاییم جـاننثـــار تـو، تو جان احمدی
هفتـاد بار اگـر که بمیـرم بـرای تو
برخیزم و دوباره کنم جان فدای تو
فـریاد زد زهیر کـه ای عرش را مدار
سـوزم اگر که بعـد شهادت هزار بار
خاکسترم به بـاد رود سوی کوهسار
گردم دوبـاره زنـده بـه اعجاز کردگار
سرافکنم دوباره به پای تو یا حسین!
جانـم هزار بـار فـدای تو یا حسین!
ای حـامیان آل علی! جـان فدایتان
آغوش گرم حضرت معبـود، جایتان
در گوش جـان مـردم عـالم ندایتان
اینک زنـد حسین، دوبـاره صدایتان
خیـزیـد بـاز در ره او جـان فــدا کنید
خود را دوباره هدیه به خون خدا کنید
خیل ستمگران که دم از جنگ میزنند
بــر پیکـر امـام شمــا سنـگ میزنند
از خـون سر به ماه رخش رنگ میزنند
گـرگان کوفه بـر بدنش چنـگ میزنند
ای خفتگان وادی خون کو قیامتان؟
بـر نیــزه رفـت رأس منیـر امامتان
ای خـون سیدالشهدا خونبهایتان
ای بـر فـراز قلــۀ تــاریخ، پایتـان
خورشیدِ قـرنها سرِ از تن جدایتان
بایـد حسیـن آید و گـوید ثنـایتان
تا حشر، قـامت شهدا بـر شما خم است
سـرسبز با ثنای شما نخل «میثم» است
یک ماه خون گرفته 6 – غلامرضا سازگار