ای شهیدانِ حق امشب شب میلاد شماست
که شمـا یـاد خـدایید و خـدا یــاد شماست
بــاغ ایثـــار بنـی فـاطمــه آبــاد شماست
گــل لبخنــد خـدا زخـم خــدا داد شماست
همـه احـرام ببندید بــرای فردا
همه بر مـرگ بخندید برای فردا
حبذا عـابـس و ضـرغامـه و یحیا و بُـریر
ای حبیـب ای تـو سراپـات همه نور زهیر
ای همـه کــرده بـه معراج الی اللهی سیر
همه پیوسته به یار و همه بگسسته ز غیر
طور سینای تجلا دل آگاه شماست
نَفَسِ ختم رسل بدرقۀ راه شماست
قطرههایی که همه وصل به یک دریایید
جان گرفته به کف و وقف بنی الزهرایید
از ازل منتـخــب مکتــب عـاشورایید
مــا از امشب ز شماییم و شما از مایید
نه فقط یـار امـــام شهــدایید همـه
از همین لحظه در آغوش خدایید همه
ای به صحرای شهادت شده همسنگر من
پیـش روی همگـان پشـت سر مادر من
همه سرمست شهادت شده از سـاغر من
بشنـوید از گـل لبخنـد علیاصـغــر من
ظهر فردا همـه باید هدف تیر شوید
همه سیراب ز آب دم شمشیر شوید
علیاکبر تـو دگـر خـون خـدایی پسرم
قلب من چشم و چراغ شهدایی پسـرم
به خدا وصلی و از خویش جدایی پسرم
ظهـر فـردا بـه ره دوسـت فدایی پسرم
زخمهای بدنت بر تو مبارک باشد
اربـاً اربا شدنت بر تو مبارک باشد
قاسم ای مرگ به کامت ز عسل شیرینتر
تو به جای پسر و مـن بـه توام جای پدر
عضو عضو بدنت عــاشـق تیـر و خنجـر
زرهت پیـرهـن و سینــۀ پـاک تــو سپر
دامن مقتل خـون حجلهگـه شادی توست
باخبر باش که امشب شب دامادی توست
ای علمـدار من ای حیدر حیـدر عبـاس
ای همـه لشکر مـن در دل لشکر عباس
پــاسـدار حـــــرم آل پیمـبـــر عباس
دست تو، دست علی ساقی کوثر عباس
غرقه خون دامن صحرات مبارک باشد
پسـرم گفتن زهـــرات مبــارک باشد
ظهر فردا همــه هسـت تـو فدا میگردد
دستهایت چو گل از شاخه جدا میگردد
سـر تو چشــم تــو تقـدیم خدا میگردد
خون تـــو خـون امــام شهــدا میگردد
تو ادب را پــدری و تو علی را پسری
نه فقط باب حسینی که حسین دگری
زینـب فـاطمـه ای آینـۀ مــــادر من
اولین زائـر صـدپــاره تـن بیسر من
قتلگه غـار حـرا و تـــو پیــامآور من
تو چهل منزل همرزمی و همسنگر من
کربلا منتظـر همـت مـردانۀ توست
پرچم فتح الهی به روی شانۀ توست
انقـلاب تو پـس از قتـل من آغاز شود
گام گام تـــو هــزاران پــر پرواز شود
تو همانی که حسین از تو سرافراز شود
باید از خطبۀ تــو مشـت عدو باز شود
تیـغ تیز سخنت بـاد مبارک زینب
کعب نی بر بدنت باد مبارک زینب
ظهـر فــردا تــو بـــه گـــودال مرا مهمانی
بـر نبــی روضــۀ جــانسوز مــرا میخوانی
همچنـان کـــوه مقــــاوم روی پـا میمانی
چشم قـرآن بـه تـو باز است خودت میدانی
من سر نیــزه تـو همگـام چهـل منزل من
میشود همسفرت هم سر من هم دل من
گوش کـن دختــر زهــرا سخنـم را، بایَسْت
تــو دهـی یک تنه بر این سپه کفر شکست
عهد من با تو همین بوده همان صبح الست
کـه بگیـری تــن مجــروح مـرا بر سر دست
در همان مقتل خون شاد کنی روح مرا
به خدا هدیـه کنــی پیکـر مجروح مرا
یک ماه خون گرفته 7- غلامرضا سازگار