این دیده و این دست و این فرق شکسته
این صورت و این قـامت در خون نشسته
تنها نه امروز یار تو هستم از روز ازل دل بر تو بستم
مولا حسین جان! مولا حسین جان!
بیرون بکش تیر از دو چشم نازنینم
شـاید که یک دم روی زهرا را ببینم
این دم آخر فاطمه باید سقاییم را امضا نماید
مولا حسین جان! مولا حسین جان!
بگذار در آغوش پر مهرت بمیرم
دستی ندارم تا تو را در بر بگیرم
چه می شود ای ولی ذوالمن تو افکنی دست به گردن من
مولا حسین جان! مولا حسین جان!
با آنکه عمری بوده ام در خدمت تو
امـروز می گـریــم بــرای غربت تو
تو بین دشمن یاورنداری جز خاندانت لشگر نداری
مولا حسین جان! مولا حسین جان!
بگذار عطشان بر لب دریا بمیرم
بگذار تـا در علقمـه تنهـا بمیرم
با آنکه از تن افتاده دستم خجل ز اشک سکینه هستم
مولا حسین جان! مولا حسین جان!
من جان نثــار عتـرت اطهـار بودم
ای کاش پشت در به زهرا یار بودم
یا قتلگاهم در پشت در بود یا بهر زهرا دستم سپر بود
مولا حسین جان! مولا حسین جان!
یک ماه خون گرفته 1- غلامرضا سازگار