می رود تنهـا، یـوسـف زهـرا
یک بیابان گرگ، در دل صحرا
من و در بـه دری بـه بیـابـان
من و جمـع زنــان پـریشـان
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت «تکرار»
آورم یـــــادش، مـــــادر او را
مـی زنـم بــوسـه، حنـجـر او را
گـل ســر سبــد چمنــم اوست
همه هستی و جان به تنم اوست
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت «تکرار»
در عطش باغ و، باغبان تشنه
کـودکان تشنه، مـادران تشنه
همـه در غـم و مــاتـم اصغر
همـه در غــم غنـچـۀ پـرپـر
خدا خدا خدا خدا حسینم رفت «تکرار»
یک دم - علی انسانی