شه سوی میدان، بی اَمان می رفت
نُـوگـلان تشنـه، بـاغبـان می رفت
یا اَبَ المظلوم «تکرار»
دختری آمد، راه میدان بست
آیـه ای راهِ، روح قـرآن بست
یا اَبَ المظلوم «تکرار»
من گلی هستم، از گلستانت
غنچه را بنشان، روی دامانت
یا اَبَ المظلوم «تکرار»
لشگرت از هم، از چه پاشیده؟
هـر کسـی رفتـه، بـر نگردیده
یا اَبَ المظلوم «تکرار»
از وداعـی کـه، در حـرم کردی
شد به من ثابت، بر نمی گردی
یا اَبَ المظلوم «تکرار»
تو مُجسَّـم کـن، روی نیلـی را
بوسه یی بِنشان، جای سیلی را
یا اَبَ المظلوم «تکرار»
یک دم- علی انسانی