میروم و نمیرود از سـر کـوی تــو دلم
زنده به ظاهرم ولی داغ تـو گشته قاتلم
من به میان مقتل و تو بـه کنـار محملم
نعش تو روی سینهام رأس تو در مقابلم
دوش فقط تو بودهای حرف دل شکستهام
شــاهد گفتـهام بـــوَد نـافلـۀ نشستهام
سینه،ریاض زخم تن،دل شده کربلای تو
روی به هر طرف کنم، میدوم از قفای تو
اشک روان من شده مـرهم زخمهای تو
خندۀ دشمنان به من گـریۀ من برای تو
حال که رفتم از برت باش به یاد خواهرت
از ره دور میزنـم بــوسه به زخم حنجرت
ای به لبان خشک من، جانِ به لب رسیدهات
مانــده نشـانِ بــوسـهام بـر گلوی بریدهات
رفتم و مانده در برم جسم به خون کشیدهات
نیست رفیـق نیمه ره خـــواهـر داغدیدهات
به دوریات رضا شوم؟- نه، به خدا نمیشوم
من که به اختیـار خـود از تـو جدا نمیشوم
خیز ز جا بهــار من از گــل و بـوستان بگو
از سم اسب و سینه و زخم تـن و سنان بگو
حال که میروم سفــر بــرای من اذان بگو
یا که به همرهـم بیـا، یـا که به ساربان بگو
حال که قاتلت کند با من خسته دل سفر
رحم کنـد به دختـرت تنـد مـرانَد اینقدر
ای به گلوی خشک تو درود من سلام من
رکوع من سجـود من قنوت من قیام من
مرهم زخم سینهات گریۀ صبح و شام من
منم منم مـطیع تو تـویی تویی امـام من
خدا کند به هر نفس جان مرا فدای تو
گر تو اشارتی کنی سر شکنم به پای تو
دو دریا اشک 2 - غلامرضا سازگار