شه سوی میدان، بیامان میرفت
نوگُـلان تشنـه، بـاغبـان میرفت
یا اَبَ المظلوم
دختری آمد، راه میدان بست
آیــهای راهِ، روح قـرآن بست
یا اَبَ المظلوم
مـن گُلی هستم، از گلستانت
غنچه را بنشـان، روی دامانت
یا اَبَ المظلوم
لشگرت از هم، از چـه پاشیده؟
هـر کسـی رفتـه، بـر نگردیده
یا اَبَ المظلوم
از وداعـی کـه، در حـرم کردی
شد به من ثابت، بر نمیگردی
یا اَبَ المظلوم
تـو مُجَسّـم کن، روی نیلی را
بوسه باران کن، جای سیلی را
یا اَبَ المظلوم
فانوسهای اشک 1 - علی انسانی