منـایی از منـای حــاجیـان زیبــاتــر اسـت اینجا
مـران ای ساربان محمـل کـه حـج اکبر است اینجا
مـران ای ساربان محمـل، تمـاشا کـن، تمـاشا کـن
کـه یـک گلخانه گـل با من ز زخـم اکبر است اینجا
مـران ای ساربان محمـل که می بینم بـه چشم دل
روان بـر شـانه ام خـون از گلـوی اصغر است اینجا
مـران ای ساربـان محمـل دعــا کن خون شود دریا
کـه سقـای حـرم از تشنگـان تشنـه تـر است اینجا
مــران ای ســاربان محمل کـه در شـام عـزای من
غبــار آلــوده مـــاه عـارض پیغمبــر اسـت اینجا
مــران ای ســاربـان محمل کـه فــردا بـر لب دریا
مــرا آب از دم شمشیـر و تیـر و خنجـر است اینجا
مـران ای سـاربان محمـل کـه هفتـاد و دو یـار من
بدنهاشان در این صحرای خونین بی سر است اینجا
مران ای ساربان محمل، بسوز ای دل! بسوز ای دل!
که با خواهر مرا صحبت ز خونین حنجر است اینجا
مـران ای سـاربان محمل که بـا دسـت خـزان فردا
گـل ســرخ و سفیـدم لالـۀ نیلــوفـر اسـت ایـنجا
مـران ای ساربان محمـل کــه هفتــاد و دو قربانی
مـرا تقـــدیـم ذات پــاک و حـی داور است اینجا
غبــار کـــربـلا را تـــوتیـای دیــده کــن "میثـم"
که خـاکش تربت هفتاد خـونین اختـر است اینجا
یک ماه خون گرفته 2- غلامرضا سازگار