ای مــاه، ای هـلال محــرم، نشــان غم
وی قـلـه هـلالی ات آتـشفشـــان غــم
نــور تـو شمــع بــزم غـم داغـدیـدگـان
نــام تــو مـی کشــد عَلــم کــاروان غم
روی زمیــن ز اشـک ملـک پـر ستاره شد
وقتــی دمیــد روی تـــو در آسمـان غم
از ماهِ هـم رکـاب تو خـورشید ملک عشق
هـم میهمـان غـم شد و هـم میـزبـان غم
یـا رب بــه خیــر بــاد کــه سـالار کـربلا
دعوت شده است با همه یاران به خوان غم
کـم کـم حسـیــن وارد دشـت بـلا شــود
تـا در کـلاس عشــق دهـد امتـحـان غـم
در ایـن سفـر مسـافـر ســر بـر کف حجاز
جـانـش نشـان داغ شـود، دل نشـان غم
غـم خُـرد می کند چـه اگـر استخوان مرد
زینب بــه صبـر می شکنـد استخـوان غم
در کـربـلا ز آتـش غـم، جــان اهـل بیـت
سوزد کـه کـاش شعلـه بیفتد به جـان غم
مــاه محـرم آمـد و بــا دسـت عشـق زد
بـر سیـنــۀ غمیـن "مــؤیـد" نشـان غـم
یک کربلا عطش- سیدرضا مؤیّد