صــدات، بُــرد دلـم را بــه آسمـان مهدی
فــدای حنجــرۀ خستــه‌ات شــوم مـولا
کدام خیمه، بـه دور تـو، حاجیان جمع‌اند؟
خوشا به حـال دل اهـل خیمه‌ای که تـو را
رسد ز حنجــرۀ سنگ‌هـای مکه به عـرش
بیـا کـه اشک بـریـزیم بـا تـو در عــرفات
تــو ســاکـن عــرفـاتی و جـدّ مظلومت
نگاه مـا همــه مــانده، به اشک دیدۀ تو
هنــوز، پــرچم سـرخ حسین می‌خــواند
هنــوز نغمــۀ قـرآن رسد ز نیـزه به گوش
                  خوش است از تو شنیدن دعا بخوان مهدی
بخوان کـه بـا تـو بخوانند، حاجیان مهدی
کجـا، دو دسـت گشودی بر آسمان مهدی
چو جـان خویش گرفتند، در میـان مهدی
صدای نـالـۀ «یـا صاحب‌الـزمـان» مهدی
بــه یـاد جـدّ غریبت، ز دیــدگـان مهدی
ز مکـه سـوی بیــابـان بــوَد روان مهدی
نگـاه تـوست بــه دنبـال کــاروان مهدی
ســرود «سیـدی الغــوث الامـان» مهدی
هنوز زخم حسین است، خونْ‌فشان مهدی
ز لطـف و رحمت و آقـایی تــو کـم نشـود
دهی به «میثم» اگر روی خود نشان مهدی
 

یک ماه خون گرفته 4 - غلامرضا سازگار