وسعت ملـک خـدا عـرصـۀ جـولان توست آب حیــاتِ حیات در لب خندان توست
بسکه به شوق وصال، سینه گشودی به تیغ سینــۀ مجـروح تو، چاک گریبان توست
تــاج ســر عــرشیــان، گــــرد ره زائـرت مهــر نمــاز ملـک، خـاک بیابان توست
خــون گلـو آب غسل، خـاک بیـابـان کفن زخــم بـدن، پیرهن بر تن عریان توست
گر چـه قیـامت پـر از نالۀ «یافاطمه» است فاطمه هم نالهاش بر لب عطشان توست
هر دل آتـــشزده بــر تـو بوَد یـک حـرم هـر جگر سـوخته شمع شبستان توست
گشتـه ز روز ازل خـون تـو تقـدیم دوست ورنـه همه تیغها گوش به فرمان توست
در یم خـون پر زدی خنده بـه خنجـر زدی خــون گلو زیر تیغ در لب خندان توست
خواست ببندد عـدو، لعل لبت را بـه چوب تا صـف محشر بلند، نغمۀ قـرآن توست
ذکــر همــه عمـر مـا زمـزمۀ «یا حسین» اشک شب و روز ما خون شهیدان توست
«میثمِ» دلسوخته، چشم به تو دوخته
در مضــامین او از یم احسـان توست
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار