ای بــا مـن از صبـح ازل! بـا من بمانید اینجـا سـرود مــرگ را بــا هـم بخوانید
پیش از ولادت عهد بـا من بستـه بودید در این بهشت خون به من پیوسته بودید
اینجـا همــانـا کعبــۀ حـج وصال است میعـادگـــاه مــا و ذات ذوالجـلال است
اینجـا بهشت سرخ گـلهای خداییست اینجـا مقــام با خدا از خـود جداییست
اینجـاست میعـاد طلسـم تـن شکستن بــر روی پـا اِستادن و در خـون نشستن
اینجاست سـرها را سـر نـی سـرفـرازی اینجــاست مـا را بـا عـروس مـرگ، بازی
اینجـا عبـادت رنگ و بو میگیـرد از مـا اینجــا شهــادت آبـــرو میگیــرد از مـا
اینجا نیستانش همه کـانون عشق است اینجا سر و جان بـاختن قانون عشق است
اینجا بـه حق پیوسته و از خـود جدایید از خــود جــدایید و در آغـــوش خدایید
اینجا خدا مشتاق سـرهای بـریده است زوار تنهای به خاک و خون کشیده است
اینجا به روی خـاک، ریــزد هست سقـا اینجــا جــدا گــردد ز پیکــر دست سقا
اینجـا نفـس از تشنگـی گــردد شـراره پیکـان بســــوزد در گلــوی شیــرخواره
اینجا همـه خــون گلــو را مِـی ببیننـد هفتـــاد و دو خــورشید را بــر نی ببینند
اینجا جـوانم جـان دهـد پیش نگـاهم زینب بـــه تنهــایی شـــود کــلّ سپاهم
اینجا عــروس مــرگ بـا قـاسم نشیند دامـــاد را در حجلـــهگـــاه خـون ببیند
اینجا ز خـون، گـلــگون شود آیینۀ من اینجـا سَنــان کـوبـد سِنــان بر سینۀ من
اینجا لـب عطشـان جـدا گردد سـر من اینجـا زنــد فــواره خـــون از حنجر مـن
مــا سرکشیــدیم از ازل جام بلا را
«میثم!» بخوان با ما سرود کربلا را
یک ماه خون گرفته 5 – غلامرضا سازگار