ای لشکـر حـق را سـر و ســردار اباالفضل وی دسـت علی در صـف پیکـار اباالفضل
هـم خـون حسین بن علی در تـن پـاکت هـم روح تـــو در پیکــر ایثــار اباالفضل
ریحــانـۀ دو فـاطمه، مـاه ســه خـورشید آرام دل حیــــدر کـــــــرار ابـــاالفضل
مـانند تـــو در ارتـــش اسـلام کـه دیده فــرمــانـده و سقــا و علمـدار اباالفضل
تـو مـاه بنی هـاشمی و مــا شب تـاریک تــو لالـۀ عبــاسی و مــا خــار اباالفضل
هـم کـاشـف کـرب پسـر فـاطمـه هستی هـم خیـل بنـی فـاطمه را یــار اباالفضل
بر حاجت خود کرده صد و سی و سه نوبت هـر خسته دلی نـام تــو تکـرار اباالفضل
در مصـر ولایـت شـده بــر یـوسـف زهـرا تــو مشتـــری و علقمـه بــازار اباالفضل
عشـق و ادب و غیــرت و ایثـار و شهـادت کــردنـد بـه آقـایـی ات اقــرار اباالفضل
تـو رستـه ای از خویش و گـرفتار حسینی خلقنـد بــه عشـق تــو گـرفتار اباالفضل
مـا بهــر تـو گــریان و زنـد زخم تو خنده پیـوسته بـه شمشیـر شــرربـار اباالفضل
بـرخیـز سکینـه بـه حــرم منتظـر توست جامش به کف و اشک به رخسار اباالفضل
از سوز عطش آب شده طفـل سـه ســاله مگــذار بگـــرید بــه حـرم زار اباالفضل
تــا آن کــه ببینند بـه تـن دست نـداری یک لحظـه سـر از علقمه بـردار اباالفضل
مگـذار رود زینـب کبــری بــه اسیـــری ای دست علـی، دست بـرون آر اباالفضل
تو چشم حسینی کـه زده تیـر به چشمت ای دور حـرم چشـم تـو بیـدار اباالفضل
کی گفته تـن پـاک تـو در علقمه تنهاست گــردیـده تــو را فــاطمه زوار اباالفضل
خـــون دل مــا را کـه شده اشک عزایت زهــرا و حسیـن انــد خریدار اباالفضل
مگـذار شـود خشک دمی دیدۀ "میثم"
چشمی که بگریم به تو بسیار اباالفضل
یک ماه خون گرفته 2- غلامرضا سازگار