گرچه عـالـم پــر بــود هــر روز از غـوغای تو
هیچ روزی نیست مثــل روز عــــاشـورای تو

 

خواست گردد ملک نامحدود حق دریای خون
ریخـت تــا خـون جبیـن بر طلعـت زیبای تو

 

تا مقــام قــاب قـوسین خـدا را خـون گرفت
غـرق در دریــای خـون شـد تا قد و بـالای تو

 

بس‌که داری زخم تیر و نیزه و شمشیر و سنگ
نیست جـای بـوسه‌ای پیـدا بـه سر تا پای تو

 

سـر بــرآرو بـــاز بــر بالای نـی قرآن بخوان
ای تمــــام وحی در آوای روح‌افـــزای تــو

 

کاش می‌شد آسمان تـا حشر خاکسترنشین
وای بــر مـن پـردۀ خـاکستر و سیمای تو؟

 

سنـگ‌ها روی تــو را کــردند از بـام استلام
چوب در طشت طلا زد بـوسه بر لب‌های تو

 

داغ روی داغ آمـــد مــــرهـم زخــم جـگر
زخــم روی زخـم گـل انــداخت بر اعضای تو

 

خنجـر عطشـان قـاتـل از گلویت آب خـورد
جـای سقـا بود خـالی، ای عطش سقای تو

 

تـا خـدا دارد خـدایی تـا جهــان دارد حیات
می‌درخشـد روی نـی روی جهــان‌آرای تــو

 

چـون شود از درگـه لطف تو «میثم» ناامید
ای امیــد خصـم بـر جود تـو و اعطـای تو
 

یک ماه خون گرفته 7- غلامرضا سازگار