الا ای نـالههـای نی نـوایی نینوایی
حسین ابن علی شد کربلایی کربلایی
ز دل خیزد شراره بنـال ای دل هماره
که اینجا گردد از تیغ بدنها پاره پاره
ولـیّ خـدا
بنال از جگر شود سر جدا
بــرای پــدر
در این صحرا ز کینه
بزن بـر سـر سکینه
حسین جانم حسین جانم
الا خاک شهیدان نـاله سـرکن ناله سرکن
بسوز و داغ مـا را تـازهتـر کن تازهتر کن
بزن خیمه که امشب رسد مظلومه زینب
ز داغ شش برادر بـود در تـاب و در تب
بگودال خون
به آه و فغان کند لالـهگون
ببوسد ز جان گل رخسار خود را
گلوی یـار خود را
حسین جانم حسین جانم
کند اصغـر ز بـابـا دلـربائی دلـربائی
زند خنده کـه گشته کربلایی کربلایی
به روی دست مادر زند مرغ دلش پر
که روی دست بابا گلو از خون کند تر
سلام همه
بـراه خـدا بنی فاطمه
ز تیـر جفا به خون حنجر او
جدا گـردد سر او
حسین جانم حسین جانم
فانوسهای اشک 1- غلامرضا سازگار