چه سرزمینی خدایا چه دشت ماتمی
شکسته بغض گلـویم بـه گـریۀ غمی
دل نمیگیرد قرار برده صبرم این دیار
ای برادر جان حسین
شفق نشسته به خوناب به پیش چشم من
چـرا ز غمـهـا بــرایـم نمـیگـویـی سخـن
من بلا گردان تو وین غم پنهان تو
ای برادر جان حسین
چراغ عمرم نمودی سفر اینجا چرا؟
که این بیابان شکسته دل ما را چرا
ای گل باغ دلم تازه شد داغ دلم
ای برادر جان حسین
حسین من آه که ترسم در این دشت مَحَن
اجـل بیـایـد بگیـرد تــو را از دسـت مـن
یوسف زهراییام میکُشد تنهاییام
ای برادر جان حسین
دل سکینه بلـرزد ز بیم این سپاه
میان گریه عزیزت کند بر من نگاه
باشد این یاس حرم یادگار کوثرم
ای برادر جان حسین
فانوسهای اشک 1- جعفر رسول زاده (آشفته)