اهــل ولا اهــل ولا
هذا ارض کرب و بلا
سینه سپـر پیش بلا
هذا ارضُ کرب و بلا
اینجا تـابد مثل قمر بـر نـوک نیزه سر من
اینجا از رگهای گلو گیرد بوسه خواهر من
اینجا کعبِ نیزه کند دلجـویی از دختر من
میزنم از نیـزه صلا
هذا ارضُ کرب و بلا
اینجا گردد غرقه به خون از سـر تا پـا پیکر من
اینجـا گـردد در ره دیـن اربــاً اربـا اکبــر مـن
اینجــا آیــد تیــر ستم بـر حلقوم اصغر مـن
بر سـر دستم ز جفا
هذا ارضُ کرب و بلا
اینجا عبـاس ابن علی جسمش گردد نقش زمین
گـریــد دور کشتـۀ او جـــای زهــــرا امبنیــن
اینجـا شمشیـر ستـم مــیگیــــرد از ره کیــن
دست علمــدار مـرا
هذا ارضُ کرب و بلا
اینجـا دارد خیل عدو در دل بغض و کینۀ من
اینجا قاتل اسب ستم میتـازد بـر سینـۀ من
میتازد بــر سینۀ من از کینـــه آئـینــۀ من
بی گنه و جـرم خطا
هذا ارضُ کرب و بلا
اینجا میمیرد ز عطش طفلـم زیــر بـوتۀ خار
طفلی افتـد روی زمین طفلی گیــرد راه فـرار
بـا فـریــاد «یـا ابتـا» بی یار و بی صبر و قرار
ای همـه انصار خدا
هذا ارضُ کرب و بلا
اینجا ریـزد روی زمین خون از گوش دختر من
سیلی گـردد تسلیتش پیـش چشـم مـادر من
جـاری گردد بر سرِ نی اشک از چشمـان تر من
بـر اُســرا بـا شهـدا
هذا ارضُ کرب و بلا
فانوسهای اشک 2 – غلامرضا سازگار