عمـو ز سوز عطـش، کبـاب شد دل من
بگیر مشک تهی که آب شد دل من (2)
ای عمو یارم تویی، یـار غمخوارم تویی
آب میخواهم بیا، چون مددکارم تویی
یا ابافاضل مدد (4)
عمـو بیـا و ببـین، دو دیـدۀ تر من (2)
ببین که گشته کبود، لبان اصغر من (2)
ای عمو مضطر شدم، همدم مادر شدم
آبآب ام میکشد، خستۀ اصغـر شدم
یا ابافاضل مدد (4)
فانوسهای اشک 3 – مصطفی نظری