ای همـه عشـق بـرادرم! رقیّه جـان! رقیّه جـان
تو میدهی بوی مادرم! رقیّه جان! رقیّه جان
دخترم ای فروغ دیده! از چه جان تو پر کشیده؟
حاجتت را مگـر گـرفتـی در کنــار سر بریده؟
یا رقیّه، رقیّه جانم
ای همـۀ آرزوی مــن، بگـو سخن، بگـو سخن
چگونه ای همسفـر رَوی، بدون من؟ بدون من؟
شویم از اشک خود شبانه، جای سیلی و تازیانه
مثل من ای گلم تو داری، تو نشانه به روی شانه
یا رقیّه، رقیّه جانم
ای همهْ دار و نـدار من، فـدای تـو! فـدای تو
خـار مغیلان شکـوفه زد، به پـای تو، به پـای تو
کف پایت آبله بسته، دیدگانت به خون نشسته
کن حلالم، ندیده بودم سنگ کینه سرت شکسته...
یا رقیّه، رقیّه جانم
مسافران صفر یک - امیرحسین مؤمنی