چشم انتظـاریها به سر آمد خورشید زهرا جلوه گر آمد
تنهـا امیــدم از سفــر آمد امشب بـه دیدارم پدر آمد
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن (2)
من ماه خود را در طبق دیدم رنگین ز خون رخسار حق دیدم
در شـام ظلمانی شفـق دیدم مهــر رخِ ربُّ الفلــــق دیــدم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن (2)
امشـب بــه دیدار آمده یارم در مقدم او جان به کف دارم
لـب بـر لبـش با گریه بگذارم از ماه رویـش بـوسه بردارم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن (2)
طور تجلّا گشته غم خانه جانان من شد شمع ویرانه
جـان من مظلومه پروانه تا جـان دهم در راه جانانه
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن (2)
بـا یــاد او شبها به سر بردم از قاتلش دائم کتک خوردم
هر لحظه زنده گشتم و مردم با آنکه مثــل لاله پـژمردم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن (2)
سینه سپر پیش بلا کردم شـام بلا را کربلا کـردم
خون بر دل اهل ولا کردم ننگ عـدر را برملا کردم
ویرانه شد گلشن چشم همه روشن (2)
مسافران صفر 2 - علی انسانی